loading...
سایت تفریحی قاطی پاتی
admin بازدید : 513 جمعه 24 شهریور 1396 نظرات (0)

در یکی از کشورها یک مرکز خرید شوهر وجود داشت که ۵ طبقه بود و دخترها به آنجا می رفتند

و شوهری برای خود می گرفتند.

شرایط این مرکز خرید این بود هر کس فقط می توانست یک بار از این مرکز خرید کند و به هر

طبقه که می رفت دیگر نمی توانست به طبقه قبل برگردد.

روزی دو دختر به این مرکز خرید رفتند. در طبقه اول نوشته بود این مردان شغل خوب و بچه های

 دوست داشتنی دارند دختری که تابلو را خوانده بود گفت از بی کاری بهتره ولی می خوام ببینم

که بالاتری ها چی دارند؟

 

https://rozup.ir/up/navidyahyaei/Pictures/zan.jpg

admin بازدید : 433 جمعه 03 شهریور 1396 نظرات (1)

یک ﺯن و شوهر ، ﺳﻲ ﺍﻣﻴﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.


 ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ٣٠ ﺳﺎﻝ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ
ﺍﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ .
 ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪ .
ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﻗﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻨﻪ؟
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ :

 

https://rozup.ir/view/2283752/9569758553.jpg

admin بازدید : 244 یکشنبه 06 فروردین 1396 نظرات (0)

روزی سگی از کنار شیر خفته ای رد میشد . وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست!وقتی شیر بیدار شد

متوجه وضعیتش شد و سعی کرد تا طناب را باز کند اما نتوانست .

https://rozup.ir/view/2131872/photo_2017-03-26_18-13-23.jpg

admin بازدید : 497 دوشنبه 23 اسفند 1395 نظرات (0)

ستارخان سردار ملی در خاطرات خود گفته بود:

من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد،

ایران زمین می خورد. اما در جریان مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشك ريختم.

حدود ۹ ماه در محاصره بودیم، بدون غذا بدون لباس، روزی چشمم به یک زن افتاد با بچه ای در بغل ...

دیدم که بچه از بغل مادر پایین آمد و چهار دست پا به طرف بوته علفها رفت، علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع به خوردن کرد.

از این صحنه اشکم درآمد.

با خود گفتم الان مادر بچه به من فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخت.

اما مادر، بچه را بغل کرد و گفت:

عیبی ندارد فرزندم... خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم، آنجا بود که دوباره گریستم....


https://rozup.ir/view/2117458/ba3221.jpg

admin بازدید : 222 شنبه 21 اسفند 1395 نظرات (0)

نه سیخ بسوزه نه کباب:

شجاع ‌السلطنه پسر فتحعلی ‌شاه، زمانى حاکم کرمان بود و اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود،

او در کرمان تجربه کرده و متوجه شده بود ترکه‌ های نازک انار می‌تواند کار سیخ کباب را بکند.

 کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه ‌تر هم می‌شود.

بدین جهت پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد؛

و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها میگفت:

طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزد نه کباب.

این دستور او بعدها ضرب‌المثل شد و در واقع مصداق همان اعتدال است که این روزها ورد زبان این و آن شده است...

 

https://rozup.ir/view/2114902/Kitchen_Bazaar_by_Eug%C3%A8ne_Flandin.jpg

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
نظرسنجی
نظرتون در مورد این سایت تفریحی ؟
آمار سایت
  • کل مطالب : 536
  • کل نظرات : 65
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 81
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 83
  • بازدید امروز : 887
  • باردید دیروز : 1,034
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 3,057
  • بازدید ماه : 2,966
  • بازدید سال : 24,665
  • بازدید کلی : 527,292
  • باکس دانلود
    https://rozup.ir/view/2124003/01.JPG_182473.jpg

    https://rozup.ir/view/2124012/03.JPG_386106.jpg

    https://rozup.ir/view/2124018/04.JPG.jpg