روزی سگی از کنار شیر خفته ای رد میشد . وقتی سگ دید شیر خوابیده ، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست!وقتی شیر بیدار شد
متوجه وضعیتش شد و سعی کرد تا طناب را باز کند اما نتوانست .
در همان هنگام خری در حال گذر بود .
شیر رو به خر کرد و گفت:
ای خر اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم . خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
وقتی شیر رها شد و خود را از خاک و گرد و غبار خوب تکانید؛ رو به خر کرد و گفت:
من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم
خر با تعجب گفت:
ولی تو قول دادی!!!
شیر گفت :من به تو تمام جنگل را میدهم . زیرا در جنگلی که سگان شیران را بند کشند و خران برهانند دیگر ارزش زندگی کردن ندارد
(کلیله و دمنه)